تاریخ جهان

آغاز و انجام تمدن ها

فروپاشی امپراتوری روم غربی

امپراتوری روم که در قرن چهارم میلادی با اقدامات سازنده ی دیوکلتیانوس و جانشینانش سرپا مانده بود ، نتوانست دیگر فشار و سنگینیِ حملات بربرها را تحمل کند و به دو بخش شرقی و غربی تجزیه شد. بخش شرقی با ثروت عظیمی که داشت ، در مقابل بربرها ایستادگی کرد و پا برجا ماند اما قسمت غربی نتوانست خود را نجات دهد و در 476 میلادی سقوط کرد. این سقوطِ نمادین ، آغازی بود بر عصر سرنوشت ساز قرون وسطی در اروپا.

  • برای خواندن بقیه مطلب بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 

ادامه مطلب...
۱۵ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سهیل قاسمی

رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری روم

مسیحیت که توسط عیسی مسیح به جهانیان معرفی شده بود ، تا سده چهارم میلادی نتوانست جایگاه خود را در امپراتوری روم بیابد. در آن زمان ، مسیحیان اقلیتی مورد تنفر و تحت تعقیب بودند اما اقدامات کنستانتینوس باعث گردید که آنان بتوانند در آرامش زندگی کرده و همچنین با آزادی کامل ، قوانین دینی خود را به جای آورند.

آشوب ها و ناآرامی های سده سوم میلادی به رشد مسیحیت کمک کرد ؛ زیرا ، مردم روم پس از آن همه بلایا و سختی ها به این موضوع معتقد شدند که خدایانشان از حمایت آنان دست کشیده اند و به همین دلیل ، به سراغ خدای مسیحیت رفتند. همچنین مسیحیت همانند تمامی ادیان دیگر الهی برای همه ی مردم برابری را توصیه می کرد و قشرهایی از جامعه روم نظیر بردگان این پیامِ امیدوارکننده را با آغوش باز پذیرا می شدند.

در سال 305 میلادی دیوکلتیانوس از سلطنت کناره گیری کرده و ماکسیمیانوس را نیز به این کار ترغیب کرد. قرار بر این شد که گالریوس و کنستانتیوس ، آگوستوس های حکومت چهارنفره جدید شوند.

دیوکلتیانوس سردار برجسته ای به نام سِوِروس را به عنوان قیصر کنستانتیوس و ماکسیمینوس ، خواهرزاده گالریوس ، را به عنوان قیصر وی برگزید. اما مدتی بعد جنگ داخلی روم را فراگرفت. پسر کنستانتیوس یعنی کنستانتینوس پس از مرگ پدرش در 306 میلادی ادعای لقب اگوستوس کرد. او در 312 در ایتالیا با ماکسنتیوس ، پسر ماکسیمینوس ، روبه رو شد.

کنستانتینوس ارتشش را به سوی رود تیبر در نزدیکی پل میلویوس حرکت داد. در میانه ی راه ، او نمادی شبیه صلیب درخشان را در آسمان دید که در اطراف آن نوشته ی "با این پیروز شو" حک شده بود.

امروزه هنوز نیز مشخص نشده که این پدیده ای طبیعی بود یا فقط زاده ی تخیل کنستانتینوس. به هر حال ، او دریافت که این نماد سبب پیروزی اش شد. ماکسنتیوس به سوی پل میلویوس عقب نشست و در نبردی خونین ، مغلوب ارتش کنستانتینوس شد. روز بعد (29 اکتبر 312 میلادی ) ارتش کنستانتینوس وارد رم شد.

نبرد پل میلویوس

او در 313 میلادی با فرمانروای بخش شرقی امپراتوری ، والریوس لیکینیوس ، در میلان دیدار کرد و با وی پیمان اتحاد بست. این ملاقات به فرمان میلان شهرت یافت که آزادی مسیحیان را نیز در سراسر امپراتوری به رسمیت شناخت.

اگرچه،مدتی بعد این اتحاد به هم خورد. در 316 میلادی لیکینیوس بیانیه ی آزادی مذهبی را نادیده گرفت و مسیحیان را مورد آزار و پیگرد قرار داد. در نتیجه ، میان دو طرف جنگ درگرفت. نبرد نهایی در 3 ژوئیه 324 میلادی در آدریانوپل واقع در تراکیه رخ داد. لیکینیوس شکست خورد و اعدام شد و کنستانتینوس تا 13 سال بعد به عنوان فرمانروای مشترک روم شرقی و غربی حکم راند.

کنستانتینوس اول

بدعت آریوسی

کنستانتینوس هم رهبر سیاسی روم بود و هم حاکم معنوی آن. در صورتی که اختلافی میان اعضای کلیسا پیش می آمد ، کنستانتینوس به سرعت مانند میانجی وارد می شد و آن مشکل را حل می کرد.

در 325 میلادی ، ماجرایی بسیار پردامنه و خطرناک پیش آمد.آریوس ،کشیشی از اهالی اسکندریه مصر ، اعلام کرد که عیسی صفات الهی نداشته و در نتیجه ، ذات و طبیعی انسانی دارد. این نظریه به سرعت جهان مسیحی را به لرزه درآورد.

کنستانتینوس در همان سال شورایی از 200 اسقف را در نیقیه واقع در جنوب نیکومدیا تشکیل داد که نتوانست آتش این غائله را خاموش کند. این اختلافات تا 2 قرن بعد گریبانگیر مسیحیت شد و هیچ گاه به طور جدی حل نگردید.

ایجاد کنستانتینوپل

کنستانتینوس در اواخر دوره ی حکومت خویش ، شهر کنستانتینوپل یا قسطنطنیه را در تنگه بسفر ساخت که به مرور زمان تبدیل به پایگاه بزرگ مسیحیت شد. هدف اصلی کنستانتینوس از ایجاد این شهر ، بنای پایگاهی مستحکم برای محافظت از بخش شرقی امپراتوری بود. کنستانتینوپل مدتی بعد از مرگ کنستانتینوس ، پایتخت بخش شرقی امپراتوری روم شد.

مرگ کنستانتینوس

پیش از عیدپاک سال 337 میلادی ، کنستانتینوس بیمار شد و در همان لحظات آخر عمر ، غسل تعمید را به جای آورد.سرانجام،کنستانتینوس که به لقب کبیر نایل شده بود ، اندکی بعد درگذشت.

با مرگ کنستانتینوس جنگ داخلی میان فرزندانش درگرفت که عاقبت از میان آنها در 351 م. کنستانتینوس دوم به حکومت رسید اما وی نیز ده سال بعد بر اثر بیماری مرد. سپس ، یولیانوس یکی از خویشاوندان دور او قدرت را بدست گرفت. وی به خدایان قدیمی رومی اعتقاد داشت و به همین دلیل ، یولیانوس کافر شناخته شد.

یولیانوس کافر

او تنها ظرف 18 ماه حکومت خویش مسیحیت را در خطر انداخت و دوباره پرستش خدایان کهن رومی را مرسوم کرد ولی سرانجام در 363 میلادی در عملیاتی نظامی بر علیه ساسانیان کشته شد. پس از مرگ او ، کفر و الحاد به سرعت رو به انحطاط نهاد. امپراتوران بعدی با تغییرات وسیع در مراسم مذهبی کهن به رشد مسیحیت یاری رساندند. آخرین اقدام مهم ، تعطیلی مسابقات المپیک توسط تئودوسیوس اول بود که به عمر ادیان قدیمی روم پایان داد.

منبع مقاله : این مطلب برگرفته از کتاب روم باستان اثر آلبرماله می باشد.

لطفاً دیدگاه های ارزشمند خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

موفق باشید.

۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۱۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سهیل قاسمی

تجدید حیات امپراتوری روم

امپراتوری روم که در قرن سوم میلادی دچار مطائب و سختی های فراوان شده بود ، توانست طی 20 سال حکومتِ دیوکلتیانوس (284-305 میلادی ) خود را ترمیم و تجدید کرد و دوباره با قدرت سربرآورد. این دوره را ، که تا اوایل قرن 5 میلادی به طول انجامید ، عصر متاخر امپراتوری می نامند. با پایان این دوره ، امپراتوری روم مورد هجوم بربرها واقع شد و سرانجام در 476 میلادی از میان رفت.

دیوکلتیانوس اصلاحات عمده ای در کشور اجرا کرد. او دربار روم را به شیوه ی دربار ساسانی آراست ، خود را از دیگران پنهان نگه داشت تا به قتل نرسد ؛ هنگام مراسم رسمی باید دستان او را می بوسیدند و اعمال پر آب و تابی را انجام می دادند. دیوکلتیانوس همچنین جاسوسان ویژه ای را در گوشه و کنار کشور به کار گمارد و قدرت مطلقه ی امپراتور را به معنای واقعی افزایش داد.

او برای اداره ی آسان تر این امپراتوری وسیع در سال 286 میلادی ، سربازی از طبقه پایین به نام ماکسیمیانوس را ، که به تازگی به مقام مهمی در ارتش رسیده بود ، به لقب آگوستوس مقتخر ساخته و عملاً وی را شریک خود در اداره ی امپراتوری کرد. از آن پس ، دیوکتیانوس در شهر نیکومدیا واقع در آسیای صغیر به فرمانرواییِ بخش شرقی امپراتوری پرداخت و اداره ی قسمت غربی را به ماکسیمیانوس سپرد.

در سال 293 میلادی آن دو به تقسیم بیش تر قدرت امپراتوری دست زدند. هم دیوکلتیانوس و هم ماکسیمیانوس ، قیصرهایی را برای خود تعیین کردند : گالِریوس و کُنستانتیوس. حکومت این چهار تن به نام تتراکی شهرت یافت. اگرچه هنوز نیز دیوکلتیانوس فرد ارشد در میان این جمع بود.

ماکسیمیانوس

این افراد تغییرات مهمی در سیستم حکومتی اتخاذ کردند و واحدهای سیاری برای ارتش ایجاد کردند که وظیفه ی آنها جلوگیری سریع از ورود نیروهای بربر به داخل خاک امپراتوری بود. در اقتصاد نیز روش سرشماری برای آگاهی از تعداد زمین ها و ارزش آنها انجام شد و گام های مهمی برداشته شد اما برخی از سیاست های اشتباه دولت ، وضع اقتصادی را بدتر کرد و باعث نارضایتی عمومی در میان مردم شد.

برای مثال ، یکی از سیاست های کنستانتیوس ایجاد قانونی برای به ارث رسیدن مشاغل از پدر به فرزند بود که باعث شد کشاورزان وابسته به زمین شوند ؛ یعنی ، چیزی که باعث عقب ماندگی اروپا در قرون وسطی گردید.

                                گالریوس                                               کنستانتیوس

در این زمان ، روم توانست دوباره نظم و امنیت پیشین را بازیابد اما این امر بسیار زودگذر بود. روم به سوی انحطاط اقتصادی آرام پیش می رفت و نتایج آن سرانجام در قرن بعدی گریبان آن را گرفت.

منبع : این مقاله برگرفته از کتاب روم باستان اثر آلبرماله می باشد.

لطفاً دیدگاه های ارزشمند خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

موفق باشید.

۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سهیل قاسمی

سده ی دشواری ها

امپراتوری روم در قرن سوم میلادی با مشکلات بسیاری رو به رو شد. هجوم بیگانگان از هر سو ، رکود اقتصادی و جنگ های داخلی این دوره را به سده ی دشواری معروف کرد.

سلسله سوروسی

سپتیمیوس سوروس (197-211 میلادی) :

بعد از مرگ کومودوس ، جنگ های داخلی میان سرداران ارتش درگرفت که تا 197 میلادی ادامه یافت. در این سال ، سپتیمیوس سوروس قدرت را بدست گرفت و سلسله سوروسی را تاسیس کرد. سپتیمیوس علاقه ی فراوانی به ارتش و نظامیگری داشت و به همین دلیل از امور اقتصادی غافل شد.

سپتیمیوس سوروس

سپتیمیوس ارتش روم را به 400 هزار نفر رساند ولی نتوانست ارزش پول روم یعنی دینار را بالا ببرد. ارزش دینار در زمان سپتیمیوس ، یک چهلم ارزش آن در زمان مارکوس آورلیوس بود. دولت مجبور شد تا سکه هایی با آلیاژهای ارزان تر ضرب کند ؛ در حالی که ، این اقدام تنها پول را بی ارزش تر ساخت.

سپتیمیوس در هنگام مرگش به پسرانش ، کاراکالا و گِتا ، نصیحت کرد که به دیگران بی توجهی کرده و سربازان را سیر کنند. این پند و اندرز او ، سیاست جانشینانش را شکل داد.

کاراکالا (211-217 میلادی ) :

پس از سپتیمیوس ، دو پسرش به طور همزمان به حکومت رسیدند اما کاراکالا می خواست خودش به تنهایی حکومت کند ؛ به همین دلیل ، برادرش ، گِتا را کشت و قدرت را در دست گرفت.

کاراکالا

کاراکالا حتی از نرون هم خونریزتر بود. تنها اقدام مناسب وی ، اعطای حقوق شهروندی به سکنه آزاد روم در 212 میلادی بود که البته برای افزایش تعداد مالیات دهندگان انجام شد. کاراکالا در 217 میلادی بدست یکی از محافظانش به قتل رسید.

جانشینان او (ماکرینوس ، هلیو گابالوس و الکساندر سوروس ) ترور شده یا نتوانستند قدرت را در دستان خویش نگه دارند.

هجوم بیگانگان

در سالهای 235-284 میلادی بیش از 50 فرمانروا به حکومت رسیدند اما پس از مدت کوتاهی به  زیر کشیده شده و تاج و تخت خود را از دست دادند.

این ناآرامی ها توام شد با هجوم بیگانگان به قلمرو روم. نخستین حملات در حدود 230 میلادی انجام شد که گروهی از ژرمن ها به کرانه های دانوب حمله کرده و آن جا را محاصره کردند. این حملات ، سازمان دهی شده نبود بلکه در اثر مهاجرت این اقوام برای یافتن سرزمین های تازه رخ داد.

سرشناس ترین این طوائف ، گوت ها بودند که در 251 میلادی توانستند امپراتور دِسیوس را در نبرد بکشند. گوت ها مدتی بعد به دو دسته تقسیم شدند : اوستروگوت ها یا گوت های شرقی که در ناحیه ی دریای سیاه باقی ماندند و ویزیگوت ها که ایالت رومی داکیا را تصاحب کردند.

هم زمان در 260 میلادی قوم خشن آلامانی به میلان امروزی رسیدند و امپراتور گالینوس با زحمت زیاد آنان را بیرون راند. گروهی دیگر نیز به گل و اسپانیا رفته و آن مناطق را ویران کردند. قبیله ی دیگری به نام هِرولی به آتن در یونان هجوم برده و آنجا را غارت کرد.

در شرق نیز حملات ساسانیان باعث مشکلات زیادی شد. در حدود 240 میلادی ، شاپور اول شاه ساسانی به شهرهای رومی در شام حمله کرد. در 254 میلادی او بر انطاکیه ، یکی از پر رونق ترین شهرهای سوریه مسلط شد. در 260 میلادی ، امپراتور والریانوس نیز شکست خورده و اسیرِ شاپور شد. از آن به بعد والریانوس مجبور بود ، هرگاه شاپور خواست سوار اسب شود ، خم گردد تا شاپور بر پشت او قدم بگذارد.

پیروزی شاپور اول بر والریانوس

همچنین در سوریه نیز اودناث ، حاکم شهر پالمیرا ، بر علیه رومیان شورش کرده و امپراتوری اش را تاسیس کرد. این موضوع برای رومیان خطری بزرگ بود ؛ زیرا ، اکنون آنها در حال از دست دادن سرزمین هایشان بودند.

پس از اودِناث ، همسرش ، زِنوبیا به مصر حمله کرده و آنجا را گرفت. سپس ، بخش هایی از آسیای صغیر را نیز تصاحب کرد.

نجات امپراتوری

از سال 268 میلادی ، امپراتوران لایقی موفق شدند آن را از سقوط نجات دهند. نخست در پاییز همان سال ، امپراتور کلاودیوس دوم ، قوم آلامانی بر قوم آلامانی پیروزیِ قاطعی بدست آورد و در سال بعد، لشکرکشی موفق آمیزی بر ضد گوت ها انجام داد که باعث شد به او لقب گوتیکوس بدهند.

آورلیانوس (270-275 میلادی ) جانشین او ، بر آلامانی ها و واندال ها پیروز شد و دیواری بزرگ به دور رم کشید ؛ چندین بار در دانوب بر گوت ها پیروز شد و در 273 میلادی ، با تسخیر پالمیرا ، حکومت زنوبیا را از میان برد و او را در ویلایی نزدیک رم ، سکونت داد.

در 284 میلادی رئیس سواران گارد سلطنتی ، دیوکلتیانوس پس از قتل امپراتور سابق ، که توسط یکی از افسران گارد کشته شده بود ، به حکومت رسید. او امپراتوری را امن و منظم کرد و آن را از سده ی دشواری ها خارج کرد. اگرچه ، این امپراتوری دیگر نتوانست به قدرت و شکوه پیشین بازگردد.

دیوکلتیانوس

منبع : این مطلب برگرفته از کتاب روم باستان اثر آلبرماله می باشد.

لطفاً دیدگاه های ارزشمند خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

موفق باشید.

۰۹ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سهیل قاسمی

سلسله آنتُنِن ها

قرن دوم میلادی دوره ی امپراتوران خوب و لایق رومی است که توانستند قدرت امپراتوری را به آن بازگردانند ، قبایل سرکش بربر را سرکوب کرده و برای مردم رفاه و آسایش ایجاد کنند.

تراژان (98-117 میلادی) :

بعد از قتل دُمیسین ، سنا فردی به نام نِروا را به امپراتوری برگزید. او تنها دو سال حکومت کرد و جایش را به تراژان سپرد. وی جنگجویی تمام عیار بود و در تمام طول سلطنتش تلاش کرد که بر اقوام بربر غلبه کند و وسعت سرزمین روم را گسترش بخشد.

تراژان

تراژان با سنا به خوبی و احترام رفتار کرد و توانست محبوبیت زیادی در میان مردم به دست آورد. او مالیات ها را کاهش داده و موسسه های خیریه فراوانی ایجاد کرد. علاقه ی وی برای کمک به فقراء باعث شد تا بخش زیادی از درآمد دولت را به این کار اختصاص دهد.

او ساختمان های زیبای فراوانی در رم بنا کرد. همچنین جاده ها ، کانال ها و راه های بازرگانی در امپراتوری احداث نمود.

در میان سلسله آنتنن ها تنها تراژان علاقه ی زیادی به جنگ و فتوحات داشت. او در سرزمین قوم داس که امروزه رومانی را شامل می شود ، دست به لشکرکشی های متعددی زد. (101-106 م.) و سرانجام به پیروزی های باشکوهی رسید.

وسعت روم در زمان تراژان

لشکرشی های او در شرق نیز موفقیت آمیز بود. در آنجا لژیون های رومی وارد قلمرو پارت ها شده و حتی تیسفون ، پایتخت امپراتوری اشکانیان ، را گرفتند و تا خلیج فارس پیشروی کردند.

اما طغیان و شورش ایالات شکست خورده پارت ها ، باعث عقب نشینی او شد و سرانجام فتوحات وی با مرگ ناگهانی اش در آسیای صغیر ناتمام ماند. (117 میلادی) قلمرو روم دیگر هیچ گاه وسعت دوران تراژان را نیافت.

هادریان (117-183 میلادی) :

پس از مرگ تراژان ، هادریان جانشین وی شد.او کمتر در رم اقامت داشت و کار مورد علاقه اش ، سفر و بازدید از نواحی مختلف امپراتوری بود. هادریان فرد جنگجویی نبود اما می خواست لژیون ها را همیشه آماده نگه دارد ؛ به همین دلیل ، آن ها را به انجام تمرینات سخت یا ساخت استحکامات در نقاط مرزی وادار می کرد. هادریان در بریتانیا دیواری مرزی به طول 100 کیلومتر و دارای 300 برج بنا کرد که به اسم او نامگذاری شد.

هادریان

در دوره ی حکومت او ، نظم و آرامش عمومی برقرار بود. فقط یکبار که هادریان به فلسطین رفت و در آنجا معبدی برای ژوپیتر بنا کرد ، یهودیان پس از مخالفت با این کار مسلح شده و به مدت سه سال (132-135 میلادی) با رومیان جنگیدند. سرانجام هادریان بر شورش غلبه کرد و به قدری آنان را تنبیه کرد که از آن موقع به بعد ، یهودیان دیگر ملت و سرزمینی مستقل محسوب نمی شدند. هادریان سرانجام در 138 میلادی درگذشت. او قبل از پایان عمرش ، آنتونیوس را به فرزندی قبول کرد تا جانشین وی باشد.

آنتونیوس (138-161 میلادی) :

آنتونیوس که بعدها به لقب پارسا نایل شد ، بار دیگر خدایان رومی را، که به دلیل رواج آیین های مشرق زمین رونق خود را از دست داده بودند ، مطرح کرد. همچنین به سنا احترام گذاشت و در خیلی از کارها ، نظر آنها را جویا شد. همچنین قوانین امپراتوری را با عدالت درآمیخت. او سرانجام در 161 میلادی درگذشت.

آنتونیوس

مارکوس آورلیوس (161-180 میلادی) :

آنتونیوس قبل از مرگش ، مارکوس اورلیوس و لوسیوس وِروس را به جانشینی برگزید. سنا مقام امپراتوری را تنها برای اورلیوس قایل شد اما او ، برادرخوانده اش ، لوسیوس وروس را در کنار خود به عنوان امپراتور مشترک قبول کرد.

مارکوس آورلیوس

8 سال بعد ، لوسیوس مرد و اینک مارکوس آورلیوس ، یگانه فرمانروای کشور شد. او تقریباً کل دوران حکومتش را در جنگ سپری کرد. جنگ با پارت ها و قبایل وحشی آن سوی دانوب در تمام مدت ، فکر او را به خود مشغول کرده بود.

به عقیده ی مورخان ، روم در آن زمان بسیار شکننده بود ؛ زیرا ، چندین دهه بود که بدون جنگ و در صلح عمر خود را سپری کرده بود. در سال 161 میلادی ، پارت ها وارد آسیای صغیر شده و روم را مورد تهدید قرار دادند.

مارکوس آورلیوس آنان را عقب راند و سپس بخشی از بین النهرین را گرفت اما لژیون های رومی در بازگشت ، طاعونی مرگبار را با خود آوردند که صدها هزار نفر را در ظرف یک دهه کشت.

در سویی دیگر ، انبوه سربازان ژرمن به کرانه های دانوب یورش بردند. این تهاجمات مقدمه ی هجوم وسیع بربرها در قرن بعدی بود که امپراتوری روم را با سخت ترین مشکلاتش مواجه کرد. گروهی از آنان ، آکوئیلیا در شمال شرق ایتالیا را گرفتند و عده ای نیز به آتن در یونان رسیدند. آورلیوس با زحمت زیاد این قبایل را شکست داد و دوباره امنیت را به مرزهای شمالی بازگرداند. او که آخرین فرد از شاهان خردمند آنتنن ها بود ، در 180 میلادی درگذشت.

امپراتوری روم در 180 میلادی

کومودوس (180-192 میلادی) :

آورلیوس پیش از مرگ ، پسرش کومودوس را به جانشینی انتخاب کرد. کومودوس نمونه ی کامل نرون بود. او صدها نفر را کشت و ثروت امپراتوری را بر باد داد. کومودوس به جای مقابله با قبایل بربر ، با آنها صلح کرد و حتی به بعضی از آنان اجازه داد در مناطق مرزی مستقر شوند. همچنین 13 هزار بربر را وارد ارتش روم کرد.

این اقدامات باعث شد که سرداران ارتش با او مخالفت کنند. عاقبت دوره ی فاسد حکومت وی در 192 میلادی و پس از توطئه ای درباری که به مرگش انجامید ، به پایان رسید. کومودوس آخرین فرد از سلسله آنتنن ها بود که پس از او ، جنگ داخلی بزرگی امپراتوری روم را فراگرفت.

منبع : این مقاله برگرفته از کتاب روم باستان نوشته آلبرماله می باشد.

لطفاض دیدگاه های ارزشمند خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

موفق باشید.

۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سهیل قاسمی

شما می توانید با عضویت در خبرنامه سایت، آخرین مطالب را در ایمیل خود دریافت کنید.